در انتظار ذوالبر
 
قالب وبلاگ
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند





پيوندهای روزانه
طراح قالب

این بار میخوام از معنویت مارد بگم

منطقه عملیاتی شرق کارون منطقه عمومی مارد

پاره تن نه مادر  ولی این نه شهید بی مادر نیستند چون اینجا به اردوگاه فاطمه زهرا معروف است مادر این شهیدان حضرت زهراست.

این نه شهید گمنام تفحص نشدند این شهدا زمانی که به شهادت میرسند هم رزمانشان اینها اینجا رو بخاک می سپارند. ولی هیچ وقت اطلاعات این شهدا به مرکز نمیرسه و اینها میشوند گمنام.

میدونید چرا ما میگیم اینجا بقیع است چون این شهدا کل سال جز ایام عید رو تنها هستند و فقط حضرت فاطمه زائرشونه.

اخه سالها کسی از قبر این شهدا خبر نداشت این شهدا حدود 30 سال اینجا دفع شدند مثل قبر مادرمون که کسی ازش خبر نداره کسی هم از قبر این شهدا خبر نداشت تا ی روستای در سال 85 قبر این شهدا رو پیدا کرده و گزارش داده.

اخه این شهدا حدود 25 سال هیچ زائری نداشتند 25 سال این شهدا بارگاه نداشتند اینجا بوی غربت بقیع می دهد اینجا بوی فاطمه میدهد.

نه شهید هر کدام رازی برای خود دارند نمیدونم چرا این شهدا خواستند گمنام بمانند شاید حضرت فاطمه خواسته اینها گمنام باشند.

دیدی مادرا دردونه هاشون رو از چشم همه دور نگه میدارند تا کسی چشمشون نزنه اینا هم دردونه حضرت زهرا هستند.

دردونه های حضرت زهرا دعا کنید برای ما شما زمینی بودید ولی زمین گیر نبودید.

امسال وقتی سر جاده ایستگاه صلواتی زدیم حدودا 5 هزار نفر رو شربت میدادیم ی روز ظهر اومدم داخل اردوگاه دیدم کلی ماشین داخل پارکه کلی ذوق کردم گفتم شهدا دیگه شما هم کلی زائر دارید یکی از بهترین حساسی بود که امسال داشتم. بالاخره یجا احساس کردم منم برا این شهدا کاری کردم.

دردونه حضرت زهرا دعا کنید سال دیگه هم در رکابتان باشیم.

 


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها و خاطرات خودم، ،
[ چهار شنبه 7 فروردين 1392 ] [ 14:43 ] [ یاران ذوالبر ]

         با وضو وارد شوید این خمیه گاه فاطمه (س) است

                                          هر که آید به اینجا در پناه فاطمه (س) است

فرا رسیدن ایام فاطیمه و شهادت دخت نبی اکرم رو به همتون تسلیت میگم.

قسمت اول خاطرات که از خوشیا میگم

هوا تاریک بود ما وارد ارودگاه حضرت فاطمه شدیم

همون مارد خودمون السلام علیک یا شهدا

هوا خوب بود وسایلمان را داخل اتاق گذاشتیم و بر سر قبور شهدا رفتیم

نماز مغرب را فردا خواندیم ولی نماز عشاء را به جماعت خواندیم

زیر بارون توی رویا یه سه شنبه شب زیبا، ی مسیر و قدمی سبز ته جاده حرمی سبز،

ببوسم خاک پاک جمکران را

این آهنگ هشدار گوشیم بود که یعنی وقته نماز صبح

بعد از نماز خوابیدم و هنوز چشمانمان گرم نشده بود که گشت ارشاد اومد

گشت ارشاد ! اره همون کربلای صادق بحرینی خودمون این اسم رو بچه ها از پارسال روش گذشته بودند

خدا حفظش کنه خیلی پسر خوبیه

مثل همیشه اومده بود برا بیدار کردن بچه ها.

امسال اوضاع کمی فرق داشت مسئول اردوگاه عوض شده بود و همه چیز رو هوا بود

دقیقا نمیدونستیم باید چیکار کنیم ی سری کارا که از قبل معلوم بود رو شروع کردیم تا سرهنگ بیاد

سرهنگ درویشی! همون مسئول اردوگاه دیگه. سرهنگ که اومد ی جلسه گرفتیم

با خادمهای خواهر و برادر اخه امسال خواهران هم از 15 اسفند اومده بودند.

تو جلسه همه حرفاشون رو زدند نوبت به من رسید کلی پیشنهاد دادم

برا کار اردوگاه اما همه رو سرهنگ رد کرد

منم تو دلم گفت حالتو میگرم از اون روز کارم شده بود انتقاد به سرهنگ و کاراش سرهنگ تو جلسه گفته بود

که اقا گفته اقتصاد مقاوتی پس با همین وسایل سر کنید اخه من همش بهش میگفتم سیم چین میخوام

بچه ها هم این موضوع رو سوژه کرده بودند و به سرهنگ میگفتند که اقا گفته:

مقاوت اقتصادی با سیم چین  خخخخخخخخخخخخ

تو اون جلسه قرار شد فعلا نمازخونه رو تزئین کنیم. من ی طرح محراب ریختم و دو تا از بچه شروع

به ساختش کردند چشم هر دو رو برق زد البته بیشتر کار رو انجام داده بودند کمیش اونده بود که خودم تمومش کردم

نمیگم عالی چون من خودم هیچ چیز رو در حد عالی نمیدونم و خوب شده بود.

سید مهدی که از دوستامون بود و این مدت شده بود پیش نمازمون گفت خودم میخوام افتتاحش کنم

در این زمان خواهران در حال تزیئن دیوار نماز خونه بودند که من هر از گاهی از کاراشون

ایراد میگرفتم   خخخخخخخخخخخخخخخ

فکر کنم هر سری کلی تو دلشون بهم فحش میدادند اخه کلی کار میکردند

بعد من میگفتم به درد نمیخوره عوضش کنید خوب خدایشم خوب نبود دیگه البته جای هم که کارشون

خوب تشکر میکردم

روز 25 اسفند قرار بود ی مراسم عروسی کنار شهدای گمنام داشته باشیم

صادق کار تزئین رو داده بود دست خواهران ولی باز من رفتم و کمی طرحشون رو عوض کردم

خلاصه اون روز از صبح تا شب ساعت 9 کار کردیم و مراسم به خوبی انجام شد.

روز بعد خواهران قرار بود اخی روز سختی براشون بود همشون افسرده و ناراحت بودند.

ی خبر خوشم بدم که یکی از برادرا از یکی از خواهرا خوشش اومد و تو این مدت کلی داستان داشتیم

من از بین پسرا کلا در جریان بودم ولی دخترا همه خبر دار بودند

چون جریان خوصوصیه ازش حرف نمیزنم

حاج یعقوب هم بالاخره اومد با سید محسن و سید محمد.

روز بعد ی جلسه گرفته شد و کار یادمان با دست حاج یعقوب شروع شد

مثل همیشه طرح رو هم سید محسن ریخت. من فقط گفتم خونه حضرت زهرا رو بسازیم همین دیگه نظری ندادم

به یک سری دلایل خواست. شروع به ساخت کردیم همه چیز خوب بود کارمون تموم شده بود من داشتم

فانوس های رو دیوار خونه رو کار میکردم که باد شدیدی گرفت و احساس کردم دیوار داره تکون میخوره

سریع به حاجی خبر دادیم به چنتا از بچه ها گفت که از پشت کچ بزنند تا دبوار نریزه.

عباس پشت دیوار بود که ناگهان دیوار کج شد و میله های پشتش خورد خدا رحم عباس کرد که میله ها بود

وگرنه دویار روش خراب شده بود. چه کنیم چه نکنیم تصمیم گرفتیم دیوار رو خراب کنیم و دوباره بسازیم

داشتیم دیوار را خراب میکردیم که ناگهان سردار فضلی اومد.

همه دست از کار کشیدیم و رفتیم استقبال همه با سردار داستند و گفتند سردار بوس هم میدی

گفت بله که بوس هم میدیم با سردار رو بوسی کردم و اروم دم گوشش گفتم

همه میگن بوی اقا رو میدید خندید و گفت ما کجا اقا کجا

بعد خواست بره که من بهش گفتم سردار دم نمازه صبر کنید نماز رو باهم بخونیم

گفت باشه بعد یکی از بچه ها گفت سردار تو تا درخواست داریم یکی دیدار رهبری یکی کربلا

دم سردار گرم بهمون 14 تا کربلا داد

همه بچه ذوق کرده بودند قرار بود فرادش قره کشی بشه من صادق گفتم اسم خدامهای قبلی که رفتن

رو هم بنویس اونا هم خادم بودن فرقی نداره صادق هم گقت اسم هر کی بیشتر از 5 روز

بوده رو مینویسم.

قرار بود فردا صبح بعد از زیارت عاشورا قره کشی بشم من بعد از نماز رفتم بخوابم کمی خسته بودم

وقتی برا صبحانه پاشدم بچه ها بهم میگفتند حاج احمد کربلایی فهمیدم اسم تو اون 14 تا در اومده

از یطرف خوشحال بودم از ی طرف گیج اخه امادگی رفتن ندارم

سید مهدی وقتی منو دید بغلم کرد و زد زیر گریه اخه سید خیلی دوس داشت بره کربلا

ایشالله میره.

دوباره شروع به ساخت دیوار خونه کردیم کار که تموم شد خواستیم در رو آتیش بزنیم

نزدیک بود دست منم بسوزه در نسوخت چون باد شدیدی میومد.

روز قبل از عید همه مسئولین با سردار جمیری رئیس سپاه بوشهر جلسه داشتند

و قرار شد من از طرف خدام پسر برم حرف بزنم

منم تو جلسه از همه کارای سرهنگ انتقاد کردم.

کلی معروف شدم برا همین مسئول خبر گذاری ارودگاه باهام مصاحبه کرد

و مصاحبه رو زد تو سایت بسیج نیوز.

تو اون جلسه سردار گفت باید سر جاده ایستگاه صلواتی داشته باشیم

منم قبول کردم با چنتا از بچه بریم اونجا ایستگاه بزنیم.

گلاب به روتون اونجا سرویس بهداشتی صحرایی هم درست کردیم

دست اقا محمد گل درد نکنه که زحمتش رو برامون کشید

خلاصه خیلی حرف زدم من تا روز 4 فرودین که برگردم تو ایستگاه سر جاده موندم

از همه بحثها بدور تازه ارامش پیدا کرده بودم

ایشالله سال دیگه اگه رفتم کاری به هیچ چیز ندارم ی سره میره تو ایستگاه صلواتی سر جاده

از همه چیز به دور باشم.

الان خونم ولی دلم مارده


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها و خاطرات خودم، ،
[ سه شنبه 6 فروردين 1392 ] [ 11:53 ] [ یاران ذوالبر ]

سلام دوستان من امدم از سرزمین نور ایمان از سرزمین مردان فولادی مردانی چون کوه از سرزمین فزندان روح الله

راستی میدونید چرا رو سنگ قبر شهدای گمنام مینویسند فرزند روح الله

چون اینها که به ندای پدر خود لبیک گفتند و از سرزمین و دینشان تا آخرین قطره خون دفاع کردند و شدند فرزندان روح الله خمینی ره

حال وظیفه ماست که به ندای رهبر خود لبیک گوییم و شویم فرزندان سید علی.

فردا براتون از مارد و حال و هواش میگم همونجا که من بهش میگم بقیع.


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها و خاطرات خودم، ،
[ سه شنبه 6 فروردين 1392 ] [ 1:25 ] [ یاران ذوالبر ]

با وضو وارد شوید این خیمه گاه فاطمه (س) است    هر کسی آید به اینجا در پناه فاطمه (س) است

                     

              بگو مارد سخن با نام زهرا که تنها مانده ام تنهای تنها

                                                                  بگو مارد سخن با نام حیدر بگو از لاله های سرخ پرپر

     

سلام اینجا منطقه عملیاتی شرق کارون منطقه عمومی مارد 17 کیلومتری ابادان جایی عملیات فرمانده کل قوا خمینی روح خدا و عملیات ثامن الائمه در آن صورت گرفته.عملیات فرمانده کل قوا اولین عملیات بعد از بر کناری بنی صدر بود و عملیات ثامن عملیاتی بود که باعث شکسته شدن حصر ابادان شد و صدام بعد از این عملیات 7 تا از فرماندهای جنگش رو اعدام کرد.

اینجا جایست که من عید رفتم در این مکان 9 شهید گمنام خاکند البته این 9 شهید مثل شهدای گمنام شهر شما نیستند که تفحص شده باشن این شهدا تفحص نشده اند این شهدا همین جا خاک بوده اند. که دلایل مختلف به فراموشی سپرده شده بودند.

از دوران جنگ مستنداتی هست که حسین خرزای و لشکرش در این مکان به عزاداری می پرداختند.

ولی بعد از جنگ دوباره این شهدا به فراموشی سپرده می شوند تا سال 79 که چندتا از اهالی دوباره این شهدا رو پیدا میکنن و به حفظ آثار میگند. تا سه سال قبل که سپاه استان بوشهر اینجا رو از  حفظ آثار میگره و شروع به ساختنش میکنه.

می دونید چرا اسم اینجا رو گذاشتند خمیه گاه حضرت فاطمه (س)؟

چون سال جز حضرت فاطمه (س) کسی بالا سر این شهدا نیومده. هنوزم وقتی عید تموم  میشه کسی دیگه اینجا نمیره جز حضرت فاطمه اخه این  شهدا مثل فرزندش ابی عبدالله غریبند و کسیو ندارند...

برا شادی روح شهدا مخصوصا این 9 شهید شرق کارون بلند صلوات.

برای مشاهده بقیه عکسا و خاطرات به ادامه مطلب بروید


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها و خاطرات خودم، ،
برچسب‌ها: خاطرا عید مارد,
ادامه مطلب
[ پنج شنبه 17 فروردين 1391 ] [ 21:40 ] [ یاران ذوالبر ]
صفحه قبل 1 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Salehon.ir :.
درباره وبلاگ

عمریست که از حضور او جا ماندیم در غربت سرد خویش تنها ماندیم او منتظرست که ما برگردیم ماییم که در غیبت کبری ماندیم. اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر واجعلنا من خیر انصاره و اعوانه والمستشهدین بین یدیه.
آرشيو مطالب
خرداد 1394
ارديبهشت 1394 فروردين 1394 آبان 1393 مهر 1393 شهريور 1393 مرداد 1393 تير 1393 خرداد 1393 ارديبهشت 1393 فروردين 1393 اسفند 1392 بهمن 1392 دی 1392 آبان 1392 مهر 1392 شهريور 1392 مرداد 1392 تير 1392 خرداد 1392 ارديبهشت 1392 فروردين 1392 اسفند 1391 بهمن 1391 دی 1391 آذر 1391 آبان 1391 مهر 1391 شهريور 1391 مرداد 1391 تير 1391 خرداد 1391 ارديبهشت 1391 فروردين 1391 اسفند 1390 بهمن 1390 دی 1390
حمایت می کنیم

جهت دریافت برنامه های رادیو افسران کلیک کنید

امکانات وب

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 19
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 48
بازدید ماه : 3312
بازدید کل : 52718
تعداد مطالب : 386
تعداد نظرات : 317
تعداد آنلاین : 1

Alternative content